| ||
غروبی ترین نگاه دلم را روانه مدینه می کنم و پای مزار بی ضریح و عطراگینت زانو می زنم . در غربتت تمام غریبانه های جهان را می سرایم و زمینه ابدی آسمان را به همراهی بغضم می طلبم. تو آن کهکشانی که ادراک خاکی مرا به آفاق بی انتهایت راهی نیست.آنجا که ثنای تو را می گویند .کدامین واژه می تواند برازنده قامت آسمانیت باشد ؟می سوزم و اشک ها سخن می گویند ، می نالم و داغها به تن می رویند ، می گریم و بغضها زدل می جوشند ، می گریم و دشتها سیه می پوشند.فاطمه جان قرن هاست که تمامی چشمهامان را در غربت شما گریسته ایم.سالهاست عادت داده ایم مژه هایمان را به فانوس اشک. سینه هایمان را به شعله آه ، دلهایمان را به تبسم درد و تن هایمان را به جامه سیاه و امروز تمام غربت مان را در سالروز شهادت شما حس می کنیم.... [ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 1:7 عصر ] [ بیسیم چی ]
[ نظرات () ]
|
بازدید امروز: 62 بازدید دیروز: 2 کل بازدیدها: 56640 |